محاصره خيمه هاى در كربلا
امام صادق (عليه السلام ) فرمودند: تاسوعا روزى بود كه حسين (عليه السلام ) و اصحابش را در كربلا محاصره كردند و سپاه شام بر قتال آن حضرت اجتماع نمودند، و پسر مرجانه و عمر سعد به خاطر كثرت سپاه و لشكرى كه براى آنها جمع شده بود خوشحال شدند، و آن حضرت و اصحابش را ضعيف شمردند و يقين كردند كه ياورى از براى او نخواهد آمد و اهل عراق حضرتش را مدد نخواهند نمود(23).
2. آمدن امام نامه براى فرزندان ام البنين (عليه السلام )
در اين روز شمر ملعون براى حضرت عباس (عليه السلام ) و برادرانش امان نامه آورد (24). آن لعين خود را نزديك خيام با جلالت حضرت اباعبدالله (عليه السلام ) رسانيد و بانگ بر آورد: اءين بنو اختنا: ((پسران خواهر ما كجايند))؟ ولى آن بزرگواران جواب ندادند. امام حسين (عليه السلام ) فرمود: جواب او را بدهيد اگر چه فاسق است .
حضرت عباس (عليه السلام ) در جواب فرمودند: چى مى گويى ؟ شمر گفتن نم از جانب امير براى شما امان نامه آورده ام . شما خود را به خاطر حسين (عليه السلام ) به كشتن ندهيد.
حضرت عباس (عليه السلام ) با صداى بلند فرمود: ((لعنت خدا بر تو و بر امير تو (و بر امان تو) باد. ما را امان مى دهيد در حاليكه پسر رسول خدا را امان نباشد))؟! (25)
3. در خواست تاءخير جنگ از سوى امام حسين (عليه السلام )
در عصر تاسوعا امام (عليه السلام ) براى به تعويق انداختن جنگ يك شب ديگر مهلت گرفتند(26).
چون عمر سعد لشكر را آماده جنگ با امام (عليه السلام ) نمود و معلوم شد كه قصد جنگ دارند، حضرت به برادرش عباس (عليه السلام ) فرمود تا يك شب ديگر مهلت بگيرد. آنها در ابتدا قبول نكردند، ولى بعد قبول نمودند كه شبى را صبر كنند(27).
4. آمدن لشكر تازه نفس به كربلا
در اين روز لشكر مجهزى به دستور ابن زياد از كوفه وارد كربلا شد، و شمر نامه ابن زياد را آورد(28).
5. خطابه امام حسين (عليه السلام ) براى اصحابش
در عصر اين روز امام حسين (عليه السلام ) در جمع ياران خطبه اى قرائت فرمودند، و اصحاب اعلام وفادارى نمودند
شب عاشورا
1. سخنان اما (عليه السلام ) با اهل بيت و اصحابش
در اين شب امام حسين (عليه السلام ) اصحاب و اهل بيت خود را جمع نمودند و كلماتى را به آنان فرمودند. خلاصه كلمات حضرت اين بود كه من بيعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختيار خود گذاشتم تا به هر جا كه مى خواهيد كوچ كنيد. پس از فرمايشات حضرت ، اهل بيت (عليهم السلام ) و اصحاب كلماتى در وفادارى و جان نثارى خود نسبت به آن حضرت ابراز داشتند(30).
2. سخنان زينب كبرى (عليه السلام ) با امام حسين (عليه السلام )
در اين شب بود كه زينب كبرى (عليه السلام ) اشعار يا دهر اف لك من خليل ... را از زبان برادرش امام حسين (عليه السلام ) شنيد، و هنگامى كه متوجه شد فردا روز شهادت حضرت است فرمود: ((اى كاش مرگ مرا نابود ساخته بود و اين روز را نديده بودم )). سپس سيلى به صورت زد و بيهوش شد. امام (عليه السلام ) خواهر عزيز و مكرمه خود را به هوش آوردند و مطالبى فرمودند(31).